کد مطلب:225654 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:186

داستان عجیب درخت بادام
شیخ صدوق علیه رحمه از جناب محمد بن احمد نیشابوری روایت می كند: از جده ام، خدیجه (ره) شنیدم كه می گفت: وقتی حضرت رضا علیه السلام وارد نیشابور شد، در محله ی فوزا كه به لاش آباد معروف بود، در خانه ی جدش، پسنده، اجلال نزول فرمودند. موقعی كه حضرت رضا علیه السلام در منزل ما پیاده شدند، بادامی را در گوشه یی از خانه ی ما كاشتند. آن بادام، درختی شد و بارور گردید.

یك سال بعد، مردم از جریان آن درخت اطلاع یافتند. بنابراین از بادام آن درخت برای شفا دردهای خود می بردند. هر كس دچار مرضی می شد، و از آن بادام می خورد،و شفا می گرفت. هر كس به درد چشم مبتلا می گردید، و از آن بادام بر چشم خویش می نهاد، شفا می یافت. هر زن آبستنی كه وضع حملش دشوار می شد، و از آن بادام می خورد، دردش تخفیف پیدا می كرد و در همان ساعت می زایید. حتی اگر چهارپایان دچار قولنج می گردیدند، وقتی از شاخه ی آن درخت می گرفتند و بر سمش می مالیدند، خوب می شد.

سرانجام، پس از مدتی آن درخت خشك شد. جد من شاخه های آن درخت را قطع كرد. پس از گذشت چند روز از این كار، چشم هایش كور و نابینا گردید. همچنین وقتی پسر جدم كه نامش ابوعمرو بود، تصمیم به قطع آن درخت گرفت، و آن درخت را از روی زمین قطع كرد، كلیه ی دارایی اش، كه هفتاد یا هشتاد هزار درهم بود، در باب فارس تلف شد. پس از



[ صفحه 92]



آن، پسران ابوعمرو [1] كه هر دو از نویسندگان دربار ابوالحسن محمد بن ابراهیم سمجور بودند، تصمیم به تعمیر آن خانه گرفتند. بنابراین، ریشه ی آن درخت را از زمین درآوردند. یك سال بعد، هر دو برادر از دنیا رفتند. یكی از آنها پای راستش سیاه شد، و دائم از پای وی گوشت می ریخت. او پس یك ماه بعد از ابتلا به این مرض از دنیا رفت. دیگری هم دستش سیاه شد، و گوشت آن ریخت، و بر اثر این مرض فوت كرد.

این قضیه ی شگفت انگیز، از معجزات معروف آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام است، كه پس از هجرت آن حضرت به خراسان صورت پذیرفت [2] .

سلام عالمیان بر هشتمین امام علیه السلام


[1] نام يكي ابوالقاسم، و ديگري ابوصادق بود.

[2] محمدجواد نجفي، ستارگان درخشان، ج دهم، چاپ ششم 1378، ص 49.